جهنم سرگردان

جهنم سرگردان

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین پناهی» ثبت شده است

حسین پناهی

مادر بزرگ

گم کرده ام در هیاهوی شهر

آن نظر بند سبز را

که در کودکی بسته بودی به بازوی من

در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق

خمره دلم

بر ایوان سنگ و سنگ شکست

دستم به دست دوست ماند

پایم به پای راه رفت

من چشم خورده ام

من چشم خورده ام

من تکه تکه از دست رفته ام

در روز روز زندگانیم


حسین پناهی

کودکان عقل

قلب بزرگ که بود ،

آن خورشید
که در آن ظلمات دور
!شکست و شکسته زنده ماند  
گوش کنید
اینک هزاران خورشید کوچک در انتظار ترکیدنند
این انفجار روشن بی پایان را 

کدام چشم به انتها خواهد رساند


حسین پناهی


حسین پناهی

نه! به کفر من نترس! نترس،کافر نمی شوم هرگز،

زیرا
به نمی دانم های خود ایمان دارم.
حسین پناهى


حسین پناهی

درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ...

حسین پناهی


حسین پناهی

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت... 

حسین پناهی

 

حسین پناهی

خدا پرسید میخوری یا میبری؟

من گرسنه پاسخ دادم می خورم

چه میدانستم لذت ها را

میبرند.حسرت ها را می خورند.

” حسین پناهی “





حسین پناهی

نیستیم !

به دنیا می آییم

عکس ِ یک نفره می گیریم !

بزرگ می شویم ،

عکس ِ دو نفره می گیریم !

پیر می شویم ،

عکس ِ یک نفره می گیریم ...

و بعد

دوباره باز

نیستیم


edrhrht