علیرضا روشن
- سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۳ ب.ظ
کـــریم
داستانی از مجموعه داستان کتاب مـــــا
در ادامه مطلب
کریم میراند.تند.رحیم گفت:
-اروم برو.
کریم تند تر راند
رحیم گفت:
-بر عکسی مشتی؟می گم اروم.
کریم پا بر پدال فسرد و دم به سرعت داد.
رحیم لرزید. گفت:
-مردمو به کشتن می دی.
کرم بر سرعت افزود.با لبخندی بر لب.رحیم گفت:
-نکن کرم.یواش برو جان تو.
کرم باز دم به سرعت داد.رحیم هول و عصبی گفت:
-ان بازی در نیار.
کریم سرعت را بیشتر کرد.
رحیم گفت:
-هر گهی دلت میخواد بخور.
کریم سرعت را بیشتر کرد.
رحیم گفت:
-نگر دار میخوام پیاده شم کرم.
کریم سرعت را کم کرد.کمتر و کمتر.کنار کشید.و نگه داشت.
گفت:
-پیاده شو
رحیم گفت:
چرا چرند میگی؟
کریم گریه کر.گفت:
-ادم بدبخته.خیلی بدبخته
گفت و خودش پیاده شد.رحیم گفت:
-چت شد یهو؟
کریم گفت:
-چقد جون کندی که بگی می ترسی؟چرا اولش نگفتی؟
رحیم گفت:
-من نمیترسم.
کریم امد چیزی بگوید .نگفت.در ماشین را ارام بست.و پیاده رفت.
کتاب رو تهیه کنید:)
داستانی از مجموعه داستان کتاب مـــــا
در ادامه مطلب
کریم میراند.تند.رحیم گفت:
-اروم برو.
کریم تند تر راند
رحیم گفت:
-بر عکسی مشتی؟می گم اروم.
کریم پا بر پدال فسرد و دم به سرعت داد.
رحیم لرزید. گفت:
-مردمو به کشتن می دی.
کرم بر سرعت افزود.با لبخندی بر لب.رحیم گفت:
-نکن کرم.یواش برو جان تو.
کرم باز دم به سرعت داد.رحیم هول و عصبی گفت:
-ان بازی در نیار.
کریم سرعت را بیشتر کرد.
رحیم گفت:
-هر گهی دلت میخواد بخور.
کریم سرعت را بیشتر کرد.
رحیم گفت:
-نگر دار میخوام پیاده شم کرم.
کریم سرعت را کم کرد.کمتر و کمتر.کنار کشید.و نگه داشت.
گفت:
-پیاده شو
رحیم گفت:
چرا چرند میگی؟
کریم گریه کر.گفت:
-ادم بدبخته.خیلی بدبخته
گفت و خودش پیاده شد.رحیم گفت:
-چت شد یهو؟
کریم گفت:
-چقد جون کندی که بگی می ترسی؟چرا اولش نگفتی؟
رحیم گفت:
-من نمیترسم.
کریم امد چیزی بگوید .نگفت.در ماشین را ارام بست.و پیاده رفت.
کتاب رو تهیه کنید:)